+ برای ارسال سوتی خود، اینجا کلیک کنید
این چند روزه بس که با کامپیوتر کار میکنم قاط زدم
امروز قوری از دستم افتاد کف آشپزخونه کثیف شد
داشتم دنبال ctrl+z میگشتم
)
————-
زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود !
————-
نبوغ و نقشه هایی که من در فرار کردن از مدرسه داشتم
مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت
من حیف شدم!
————-
توی تاکسى اگه دقیقا جایى که میخواى پیاده شى
به راننده بگى، ۵۰ متر جلوتر وامیسته!
ولى اگه ۵۰ متر قبل از مقصد بگى فورا ترمز میگیره !!:|
————-
یه فامیل داریم ۲۸ ساله بیکاره!
اگه دو سال دیگه بیکار بمونه بازنشسته میشه؟
————-
همسرت را قبل از ازدواج بیازما نه یکبار ، بارها
اما بعد از ازدواج آزمایشش نکن
در آزمونها همراهیش کن !
————-
از والدین محترم تقاضا دارم وقتی توی یه محیط پر رفت و آمد
بچه تون رو به صورت افقی بغل میکنین ، حتما کفشاشو دربیارین

————-
دختره بهم زنگ زده جای اینکه من بگم شما اون میگه شما!
منم در عین ناباوری گفتم ببخشید اشتباه برداشتم
خداحافظ
————-
یه بار جوگیر شدم سیدی شجریان خریدم
صبح از خونه راه افتادم گذاشتم
رسیدم محل کارم هنوز شروع نکرده به خوندن
————-
چیز چیست ؟!
کلمه ایست شگفت انگیز در زبان فارسی
که میتواند جایگزین تمـــام کلمات دیگر شود
)
————-
پدر و مادر عزیز
اگه صبح وقتی که از خونه بیرون میرین من پای اینترنتم
و وقتی که برمیگردین خونه من بازم پای اینترنتم
الزاما معنیش این نیست که
از وقتی رفتین تا وقتی که اومدین من پای اینترنت بودما !
با تشکر فراوان !
————-
داداشم یه گوشه خونه لاتی نشسته بود
همه بهش خندیدیم
بعد پسر داییم بهش میگه بیا از دور خودتو ببین خیلی خنده دار شدی !
————-
دقت کردین وقتی یکی میره خارج اولین کاری که میکنه
گرفتن عکس با شلوارک تو خیابون هستش ؟؟
————-
یه مگس رو هوا بود در یک چشم به هم زدن رو هوا گرفتمش
با کلی افتخار به بابام گفتم حال کردی ؟؟!!
سرش رو تکون داد گفت خاک بر سرت ، جوونای هم سن تو هواپیمای بدون سرنشین
میگیرن رو هوا ، تو هنوز مگس شکار میکنی
————-
تنهایی یعنی مادری که تو رو ۹ ماه تو شکمش تحمل کرد
ولی تو
بعضی مواقع طاقت نداری یه لحظه تحملش کنی
————-
رفتم عکس ۳*۴ گرفتم خانومه انقد با فوتوشاپ بهش ور رفت
که الان نیم ساعته نشستم به عکسه نگا میکنم تا به جا بیارمش !
————-
دیروز، پینوکیو آدم شد
و امروز ، آدمها پینوکیـو !
من از عاقبت مادربزرگ می ترسم
اگر فردا ، شنل قرمزی گرگ شود . . .
————-
ﻳـــﻪ ﻭﻗتی ﻓﺮﺍﻣﻮﺷـی ﻳــﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭی ﺑﻮﺩ
ﻣﺜﻞ ﺍﻻﻥ ﻧﺒـــﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻌـمت ﺑﺎﺷه…!
————-
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯿﺎ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ …
ﺩﺍﺭﻥ ﯾﻪ ﺟﺮﯾﺎﻧﯿﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺟﻠﻮﯾﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻦ ،
ﺟﺎﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﯾﻬﻮ ﻣﺴﺎﻓﺮِ ﻣﯿﮕﻪ :
“ﺁقا ﻣﺮﺳﯽ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻢ”
یکی نیست به اینا بگه چرا با احساسات مردم بازی می کنید !
دانلود Internet Download Manager - نرم افزار مدیریت دانلود انواع فایل ها
نرم افزار Internet Download Manager معروف به IDM با بیش از هزاران کاربر ثبت شده در سراسر جهان یکی از محبوب ترین نرم افزارهای مدیریت دانلود فایل از اینترنت می باشد. IDM سرعت دانلود را تا %500 افزایش می دهد و بر خلاف دیگر نرم افزار های مشابه که قبل از شروع عملیات دانلود فایل ها را تکه تکه می کنند این نرم افزار در هنگام دانلود و بسته به سرعت اینترنت File ها را تکه تکه کرده و دانلود هر قسمت به طور جداگانه انجام می کند. این عمل باعث افزایش سرعت دانلود و دریافت File ها خواهد شد. همچنین اگر در هنگام دانلود ارتباط اینترنتی شما قطع شود بدون نگرانی می توانید ادامه فایل را پس از برقراری ارتباط مجدد دریافت نمائید شما از طریق این برنامه می توانید انواع فایل ها را به آسانی دریافت کنید.
قابلیت های کلیدی نرم افزار Internet Download Manager:- نصب سریع و آسان نرم افزار
- افزایش پنج برابری سرعت دانلود بر اساس جدیدترین تکنیک ها
- قابلیت کشیدن و رها کردن Drag & Drop لینک ها
- بهبود رابط کاربری نگارش جدید برنامه
- ویروس یابی انواع و اقسام فایل های دانلود شده
- ویژگی Speed Limiter برای محدود کردن سرعت دانلود یک فایل مشخص
- پشتیبانی از انواع پروکسی سرورها مانند Microsoft ISA, FTP proxy servers
- قابلیت ادامه دانلود های نیمه تمام از جایی که ارتباط اینترنتی شما بنا به دلایلی قطع شده است
- دانلود فایل های ویدیویی FLV از سایت های YouTube, Google Video, و MySpaceTV
- سازگاری با انواع مرورگرهای اینترنت اکسپلورر، نت اسکیپ، اپرا MSN Explorer, AOL, Mozilla, Mozilla Firefox, Mozilla Firebird, Avant Browser, MyIE2 و دیگر مرورگر های محبوب برای اجرا نمودن خودکار برنامه به منظور مدیریت دانلود فایل ها
- پشتیبانی از پروتکل های HTTP, FTP, MMS و HTTPS
- پشتیبانی از اکثر زبان های زنده دنیا از جمله زبان شیرین فارسی
- و ...
رمز فایل : www.p30download.com
۳۶۵ گام بلند موفقیت | ۱۸۳ – ۱۸۴
بهترین راه برخورد با احساسات منفی چیست؟ راه های متعدد و در عین حال بی فایده ای برای این کار وجود دارد. می توانید احساسات خود را نادیده بگیرید؛ ولی با این کار، این نوع احساسات از بین نمی روند. می توانید آن ها را سرکوب کنید ولی در قالبی جدید باز می گردند. می توانید در آن ها غرق شوید و فقط برای خود اظهار تاسف نمایید، اما این هم وضع را بهتر نمی کند. می توانید با گفتن جملاتی نظیر: ” فکر می کنی بد آوردی؟ من بدترش را هم داشته ام! ” با خود رقابت کنید.
اما به طور حتم، عقلانه ترین راه در برخورد موثر با هر موقعیت، یافتن راه حل و درس گرفتن از احساسات و استفاده از آن ها برای بهبود بخشیدن به زندگی خود و اطرافیان تان و دگرگون کردن احساسات منفی است.
------------------------------------
این را درک کنید که تمام احساسات در خدمت شما هستند. آن احساساتی را که زمانی فکر می کردید، احساسات منفی اند در واقع پیام هایی هستند که شما را به عمل دعوت می کنند. برای مثال، اگر احساس ناکامی می کنید، بدین معنی است که باور دارید اوضاع می توانست خیلی بهتر از شرایط فعلی باشد، اما نیست. این پیامی برای وارد عمل شدن است که به شما می گوید: ” همین حالا برای بهتر شدن اوضاع باید کاری بکنید و دست به اقدامی بزنید. ” این احساس منفی را اگر به شکل موثر استفاده کنید، در واقع یک موهبت است.
از حالا به بعد، هر زمان به چیزی که آن را احساس منفی می نامید، فکر کردید، آن را پیامی بدانید که شما را دعوت به عمل می کند یعنی : ” یک پیام برای عمل ”
- برگرفته از: کتاب ۳۶۵ گام بلند موفقیت – آنتونی رابینز – انتشارات دویار
۵ راه برای ترک غیبت و سخن چینی

غیبت آسیبرسان و بسیار مخرب است. غیبت، چه عمدی و چه سهوی، آسیبهای فراوانی به دنبال دارد. به جای اینکه درمورد آدمها و پشت سر آنها حرف بزنیم، باید با خود آنها حرف زده و مشوقشان باشیم. امروز ۵ راه برای ترک عادت غیبت کردن به شما پیشنهاد میکنیم.
وقتی اول از مغزتان و بعد زبانتان استفاده کنید، از غیبت دور خواهید شد
از آنجاکه غیبت کردن معمولاً از یک گپ کوتاه شروع میشود، قبل از اینکه بفهمیم داریم غیبت میکنیم در آن گرفتار خواهیم شد. خیلی از آدمها از اینکه بقیه بفهمند آنها پشت سر کسی غیبت میکنند، واهمه دارند. بیشتر اوقات واقعاً منظور نداریم که پشت کسی حرف بزنیم اما اینکار را میکنیم چون از فکرمان استفاده نمیکنیم. اولین قدم برای ترک یک عادت بد از زندگیتان آگاه شدن از آن است. همین امروز، آگاهانه و بادقت به کلمات خودتان دقت کنید. سعی کنید قبل از اینکه کلمهای بد درمورد کسی به زبان آورید، فکر کنید.
میتوانید برای خودتان سیاست تحمل صفر اجرا کنید
اگر در یک صنعت یا تجارتی هستید، در نظر داشته باشید که در جلسه بعدی کاری درمورد موضوع غیبت کردن بحث کنید. وقتی کارمندانتان را وادار کنید که در مورد آسیبها و ضررهای ناشی از غیبت کردن فکر کنند، از مشکلات و مسائل آتی جلوگیری خواهید کرد.
در غیبت شرکت نکنید
«فقط بگویید نه!» شعاری بود که بانو نانسی ریگان برای کاهش مصرف موادمخدر درمیان جوانان پیشنهاد داد. درمورد غیبت هم کاربرد دارد: فقط انجامش ندهید!
غیبت کردن به حداقل دو نفر نیاز دارد. یکی حرف میزند و دیگری تایید میکند. اگر قبول نکنید که یکی از طرفین این مکالمه باشید، این مکالمه انجام نخواهد شد.
ماشین غیبت را روی دور کند بیندازید
این ایده مطمئناً کار میکند. به سمت منبع بروید. مستقیماً با فرد موردنظر یا هدف غیبت حرف بزنید. وقتی کسی شروع به حرف زدن درمورد کسی دیگر میکند، پیشنهاد بدهید که با آن فرد تماس بگیرید و حرفهایتان را با او درمیان بگذارید. احتمالاً ۹۰ درصد کسانیکه قصد غیبت کردن از این پیشنهاد خواهند ترسید.
کسانیکه درمورد دیگران حرف میزنند دوست دارند ناشناس بمانند. اینها کسانی هستند که یادداشتها و نامههای ناشناس درمورد شکایت از یک همکار برای رئیس میفرستند. آنها نظراتشان را با «به کسی نگو من این را به تو گفتم» شروع میکنند و شدیداً انکار میکنند که منبع شایعهپراکنی هستند. تنها چیزی که نمیخواهند این است که شناخته شوند. شما باید پیشنهاد دهید که اسم آنها را بخاطر حرفی که میزنند پیش کسان دیگر به زبان آورید و مطمئن باشید که سریع دست میکشند.
غیبت را با خوبی جایگزین کنید
همانطور که غیبتکنندهها دوست دارند ناشناس بمانند، خیلیها هم عاشق موج اخبار بد و وحشتآور هستند. خیلی از افراد پرمشغله به دلایلی با اخبار خوب به اندازه اخبار بد هیجانزده نمیشوند.
شما میتوانید از نظرات خوب، کلمات تشویقآمیز یا تحسین و تمجید برای خنثی کردن غیبت استفاده کنید. مثلاً وقتی مریم شروع به صحبت درمورد سارا میکند، شما بگویید، «میدونی واقعاً دوست ندارم این رو بشنوم. سارا واقعاً دختر خوبی است و دوست خیلی خوب من است.» یا غیبت را به طور کل نادیده بگیرید و بگویید، «میدونی چیه؟ من سارا رو دیدم، اون خیلی دختر خوب و مهربانیه!» از کلمات خوب بعنوان سپری درمقابل بدی استفاده کنید.
این نیازمند این است که به دنبال چیزهای خوب برای حرف زدن باشید. میدانید که نقاط خوب و مثبت در همه آدمها وجود دارد. حتی هیتلر هم عاشق حیوانات و هنر بود! اینکار عوارض جانبی مثبت و خوبی هم به دنبال دارد. وقتی روزتان را با خوب به جای بد شروع میکنید، زندگیتان را روشنتر میکنید. خوبیهای زیادی در دنیا وجود دارد، فقط باید به دنبال آن باشید و درمورد آن حرف بزنید.
قانون طلایی را اعمال کنید
بعضی از خوانندگان ما افراد مذهبی نیستند. و خیلی از کسانیکه این مطلب را برایشان بفرستید هم ممکن است مذهبی نباشید. درواقع این مقاله اصلاً مقاله مذهبی نیست که غیبت را از دید مذهب بررسی کنید. اما قوانین اسلام و ادیان دیگر هم در این زمینه قابل اجرا است.
از دیدگاه دین، غیبت کردن گناهی مخرب است. درست مثل تاریکی که روشنی آن را از بین میبرد، غیبت هم با مهربانی و ملاحظه از بین میرود.
سعی کنید محبت و مهربانی را در خانه و محلکارتان پراکنده کنید. اگر دوست داشتید این مقاله را برای کسانیکه که میدانید در دام غیبت گرفتار هستند، بفرستید تا به آنها برای از بین بردن این عادت ناپسند کمک کنید.
یه روز سرد زمستانی من آنفولانزا گرفتم یه مریضیه خیلی سخت جوری شده بودم که راه نمیتونستم برم وبخاطراینکه از داروهای شیمیایی بدم میاد دکتر هم نمیرفتم وداروهای گیاهی استفاده میکردم که روی این بیماری اصلا جواب نمیداد تااینکه وضعم خیلی خراب شد یکی از دوستام اومد بزور منو برد دکتر وجناب دکترهم نامردی نکرد وپنج تا چرک خوشک کنه قوی نوشت حالا سستی وبیحالی ازیه طرف و ترس از آمپول ازطرفه دیگه استرس داشت منو میکشت که دوستم زیره بغلمو گرفت به سمت تزریقات.
یادمه میخواستم بخوابم روی تخت ازبس بیحال بودم شلوارمو تازانو کشیدم پایین حالا من یادم نمیاد ولی دوستم میگفت یه خانوم جوونی اومد برای زدن آمپولت حالا من ولو شدم روی تخت خانومه تااومد آمپولو بزنه دوستم گفت محمد تو چقدر پشمالویی من خندم گرفت همون لحظه هم خانوم پرستار آمپولو زد که من نتونستم جلوی خودمو بگیرم ببخشید ببخشید خیلی ببخشید گوزیدم وقتی به دوستم نگاه کردم دیدم دلشو گرفته ولو شده رو زمین
اومدم ازخانوم پرستار عذر خواهی کنم که دیدم ایشون نیستن ولی آمپوله همون تو مونده بود خلاصه آمپولو کشیدم بیرون و باشرمندگی اونجارو ترک کردیم.
دوستان ببخشید بی ادبی کردم جوره دیگه ای نمیشد نوشت
علی
کلاس دوم که بودم ۱ روز وقتی از پارک بر میگشتیم و من دسشویی داشتم بجای اینکه بگم گاز بدین گفتم گوز بدین
کسر از کرج
جنگ تازه تموم شده بودوما به خاطر شغل همسرم به شهر دزفول رفته بودیم یه شب با صداهایی از خواب بیدار شدم پسر۴ سالم تو اتاق دیگه خوابیده بود و چون به شدت از بمب باران میترسید همسرم رو با هول صدا زدم گفتم بمب باران شده بچه رو بغل کنیم نترسه وقتی بلند شدیم متوجه شدم بارون میاد و رعدوبرق شدید بوده که من رو بیدار کرده و چون تو منطقه جنگ زده بودیم من فکر کردم بمب باران. تهران
شبنم از تهران
من هیچ وقت سوار اتوبوس نمیشم و بدم میاد.یه بار به لطف رفاقت ، سوار اتوبوس با دوستام شدیم. یه دختر ته اتوبوس نشسته بود ، هی چشم و ابرو و بالاخره پیاده شد که رفتم دنبالش. اولین بارم بود اینطوری میخواستم شماره بدم. هول کردم گفتم خانوم تورو خدا الان بگیر خراب نشم بعد بندازش دور. همون خانوم الان همسرمه و البته بازم سوار اتوبوس نمیشم چون میترسم ۲ شلواره بشم.
محمد از ارومیه
رفته بودیم خونه ی از اقوام.صاحب خونه گفت بی زحمت به پسرم ساخت وبلاگ رو یاد بدین. منم با کمال میل قبول کردم و با پرستیژ نشستم پشت کامپیتر اونم جلوی جمع. رفتم تو میهن بلاگ داشتم بخش های ساخت وبلاگو واسه طرف توضیح می دادم. رسیدم به بخش ارسال چِرکنویس.چشمتون روز بعد نبینه. خودم هم تا به حال تو این بخش نرفته بودم. خواستم یه لحظه کلاس بیام و خارجی حرف بزنم به بچه گفتم این قسمت چُرک نُویسه(CHORK NOIS). بچه پرسید یعنی چی. بهش گفتم دقیقا تمیدونم به بابات بگو توی دیکشنری بگرده معنیشو پیدا کنه. باباهه هم همون لحظه رفت دیکشنری رو اورد و بهم گفت کلمه رو اِسپل کن. منم گفتم اسپلشو نمیدونم چون فارسی نوشته. باباهه خودش اومد نگاه کرد یه دفعه دیدم داره چپ چپ بهم نگاه میکنه.شک کردم گفتم شاید تلفظ انگلیسیشو اشتباه گفتم.یه دفعه باباهه زد زیر خنده و بهم گفت تو نمیخواد به بچه من وبلاگ نویسی یاد بدی اول خودت برو یاد بگیر که چِرک نِویسو نخونی چورک نویس(CHORK NOIS)سرخ شده بودم موندم چی بگم. تنها کاری که تونستم بکنم این بود که خودمم با جمعیت بخندم
مهدی از تهران
این سوتی از جانب زن عموم اتفاق افتاده! با عرض پوزش
یه روز زن عموی بنده وارد یه بقالی میشه و به فروشنده میگه: ببخشید یه دونه از اون چیزا بدین..! فروشنده میگه چی؟ زن عموم میگه از اون چیزا دیگه.. چیییز.. از اون کُرسِت ماهیها دیگه!!!! منظورش کنسرو بوده!!! خودتونو بزارید جای فروشنده
مریم از تهران
بچه که بودم و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم،
موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم،
سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می دادم و مسواک رو
همینطور ثابت نگه می داشتم.
تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت
احسان از کرج
برای بابام میخواستم زنگ بزنم بیمارستان و یه نوبت ارتوپدی بگیرم.تماس که گرفتم یه خانمی با لهجه ی شدید شمالی گوشی رو برداشت منم کلی کلاس گذاشتم و گفتم : سلام عصرتون بخیر خسته نباشید بیمارستان میلاد؟ اونم گفت بله بفرمایید.پرسیدم: ببخشید خانم یه وقت دکتر میخواستم برای ارتوپدی.آقای دکتر چه روزایی هستن؟من کی باید تماس بگیرم وقت بگیرم.
دیدم از پشت تلفن خانمه زد زیر خنده و کلی ریسه رفت.ازش پرسیدم به چی میخندین.گفت: خانم اینجا بیمارستان هست ولی اتاق مریضه.اینجا بخش جراحی اعصابه بیمارستان منم خودم مریضم و رو تخت دراز کشیدم رو به موتم.منم کلی خندیدم و بهش گفتم خدا زودتر شفاتون بده و معذرت خواستم.دفترچه تلفن رو که نگاه کردم دیدم جدی شماره اتاق بیمارستانه که قبلا دایی بابام توش بستری بوده رو گرفتم.تا ۳روز به این سوتی بزرگ میخندیدیم.
سحر از کرج
پارسال دوستم برام یک اس ام اس جالب درمورد ۴شنبه سوری فرستاد آخرش هم ابراز احساسات کرده بود و نوشته بود بوس بوس. فردای آن روز همکارم(مرد) برای اولین بار یک اس ام اس ۴شنبه سوری فرستاد اس ام اس ساده بود من هم اس ام اس جالب خودم رابراش فرستادم البته بدون ویرایش واصلانفهمیدم چی کردم. لازم به ذکر بگم باهمکارای مردخیلی جدییم. خلاصه بعداز ظهر آن روز بادوستم حرف ۴شنبه سوری بودداشتم حرف می زدم که یک دفعه یادم اومدصبح چه شاهکاری کردم دیگه بقیه اش را خودتون حدس بزنید چی شد.هنوز که هنوزه وقتی یادش می افتم از خجالت آب می شم می رم توی زمین.دوستام هم برام دست گرفته اندمیگند نه به اون همه جدی بودن نه به این اس ام اس ها.
افسانه
من شغلم مغازه داریهیه روز داخل مغازه یه خانومی اومد با اشاره قیمت یه جنسو پرسید منم فکر کردم بنده خدا کرولاله با اشاره دست بهش نشون دادم دو و پنج منظورم بود دوهزاروپانصد تومان که یه دفعه بنده خدا با خنده گفت چند که فهمیدم بنده خدا دندونشو کشیده درست نمیتونه صحبت کنه منم حسابی سوتی داده بودم
داوود از تربت جام
یه بار من و دوستم به پاساژ رفته بودیم من سرمه چشم میخواستم روی در یه مغازه نوشته بود سِرمه ما فک کردیم نوشته سُرمه برای همین رفتیم تو و من گفتم آقا یه سرمه میخوام دیدم اون مرده داره مات مارو نگاه میکنه به اطرافم که نگاه کردم دیدم پراز پتو و حوله واین جور چیزهاست. نگو اسم مغازه سرمه بوده ماخوندیم سرمه خیلی ضایع شدیم.
نگار از تهران
با مامانم رفته بودیم توی پاساژ کفش فروشا.همین طور که داشتیم رد میشدیم مامانم چشمش ی صندلو گرفت.ما بیرون مغازه ایستاده بودیم.از صاحاب مغازه که بیرون ایستاده بود پرسیدیم اقا چند،اون قیمتو نمیدونست،خواست که از دوستش بپرسه.داد زد گفت صندللللللل
آناهید از اهواز
یک بار تو مدرسه معلم ادبیاتمون که آقای فلاح نام داشت بعد از زنگ مدرسه کلاس ما رو نگه داشت و درس می داد که بعد از تعطیل کردن ما و در حالیکه همه از مدرسه رفته بودن و فقط کلاس ما داشت از مدرسه بیرون می رفت مدیر مدرسه ما رو دید و با تعجب گفت مگه شم نرفتید خونه من هم برای اینکه خودمو لوس کنم و به نوعی انتقاد از معلممون کنم اومدم بگم “آقای فلاح بده، زنگ خورده ما روسر کلاس نگه داشته” گفتم ” آقای بلاح فده خنگ زرده ما رو سر کلاس نگه داشته” مدیر ما هم که هیچی از حرفای من متوجه نشده بود ))))=:
سعید از تهران
تو دبیرستان ما خیلی شلوغ و شیطون بودیم روز معلم سر زنگ حسابان یه بهانه نمکی (پفک نمکی زمان ما)کادو کردیم گزاشتیم رو میز ! دبیر بیچاره هم کلی ذوق کرد و شروع کرد به تشکر که من از شماها توقع ندارم ! من وظیفمو انجام میدم و… بعد کادو رو که باز کلاس ترکید از خنده ! اونم قهر کرد رفت تا آخر سال هم به کلاس ما نیومد
جوادجان از تهران
یه روز خونه ی پدر بزرگم مهمونی بود و من مسئول انداختن نی تو نوشابه ها بودم. پسرداییم که خیلی شیطون بود و اون روزا با بابابزرگمون تو عالم بچگی لج شده بود گفت احمد من ته این نیو گره زدم بیابگیر بندازش تو یه نوشابه مشکی و ببریم برای آقاجون. آقا منم که بچه بودم و دنبال شیطنت، همین کارو کردم و نوشابه رو بردیم و دادیم به بابابزرگمون.
چشمتون روز بد نبینه آقاجون اومد نوشابه رو بخوره و شروع کرد به میک زدن نی، ولی نوشابه نمیومد. پیرمرد بیچاره اینقد میک زد تا صورتش سیاه شد. من و پسرداییم هم نیگاهش میکردیم و مرده بودیم از خنده که یدفه بابابزرگم در حالی که دید ما داریم میخندیم متوجه گره ی ته نی شد و شیشه نوشابه رو پرت کرد طرفمونو گذاشت دنبالمون و … دیگه نمیگم چه بر سر ما آورد!!!!!!! امان از دوران بچگی!
احمد از تهران
یک روز با بچه های شرکت داشتیم در مورد یه کتاب که به زبان انگلیسی بود صحبت می کردیم که سرابدار شرکت چایی آورد خیلی بی ربط گفت عین کوزت دختری در مزرعه!! حالا ما از یه طرف به بی ربط بودن قضیه می خندیدم از یه طرف هم به حنا دختری در مزرعه که میگه کوزت…
محمد از تهران
سوتی که زیاده اکثرا از سوتی های مادرمه
۱:دانشجو که بودم یه روز یه همسایه هامون از مادرم سراغ منو گرفته مامانم گفته رفته مدرسه(آخه مادر من ؟من خودمو کشتم رفتم دانشگاه تو میگی رفته مدرسه)
۲:رفته بودم خدمت دوره آموزشی یه بنده خدایی سراغ منو از مادرم گرفته مادرمم گفته رفته آمادگی(گریه)
۳:با یکی از دوستام رفته بودم بیرون مادرمم بردم بیرون تو راه برگشت یه وانتیه گرمک میفروخت ولی تخمای گرمکارو در میاورد که برا سال بعدش گرمک بکاره
خواستم برم گرمک بخرم مادرم گفت از این یارو نرو گرمک بخر منم گفتم چرا؟
مادرم گفت آخه یارو تخماشو در میاره!!!!!
رفیقم که از خنده مرده بود گفت اگه یارو این کارو بکنه که دیونس(دیوانه است)!!!
سوتی زیاد دارم بگم که اگه استقبال شد از این خنده دارترشم میگم
اینا فعلا محض دست گرمی بود شاد باشید و بخندید
مصطفی از اصفهان
مدیر دبیرستان ما میخواست بره یه مدرسه دیگه ما هم داشتیم نو حیاط مسخرش میکردیم و بعد من گفتم: بهتر که رفت کچل (لقبش) باید بره اون مدرسه ای که این میخواد بره گل بگیرنو یه چندتا فحشه چیز دار آقل نگو این پشت سر من بودو هیچکدوم از رفیقامم بهم چیزی نگفتن یدفعه دیدم یکی زد رو شونمو تا برگشتم دیدم اونه بخدا ۱ کیلو همونجا کم کردم آخه نمیدونید که چه … بود اونم حسابی از خجالت ما در اومد!!
مرتضی از اراک
۱روز داشتیم تو کلاس از همدیگه اسم باباهامونو میپرسیدیم من گفتم اسم بابای من فردینه. ۱دختره گفت فریدون؟ گفتم اییییششش من خودمو میکشتم اگه اسم بابام فریدون بود. رسیدیم به نفر بعدی گفت اسم بابام فریدونه مردیم از خنده
فرشته