10 دانشمند كه جانشان را فداي هدفشان كردند! (عكس)

یک پزشک -هر کدام از ابزارها و دستگاه‌هایی که ما در زندگی عادی خود از آنها استفاده می‌کنیم، ثمره تلاش‌های بی‌وقفه دانشمندان و افراد زیادی بوده‌اند. اگر فداکاری، ریسک‌پذیری، شهامت و ماجراجویی این افراد نبود، ما هیچ کدام از این فناوری‌ها و ابزارها را نداشتیم.

 

۱- الیزابت اسکیم: مدت کوتاهی بعد از مرگ مادر، الیزابت اسکیم با پزشک مادرش -دکتر وولف- ازدواج کرد. از آن زمان، او شیفته اختراع تازه آن هنگام، یعنی اشعه ایکس شد. وی کار قبلی‌اش را که کتابداری بود رها کرد تا در آزمایشات شوهرش شرکت کند. آنها یک ماشین اشعه ایکس خریدند و نخستین آزمایشگاه اشعه ایکس را در سانفرانسیکو احداث کردند. متأسفانه آنها از عوارض اشعه ایکس آگاه نبودند و خودشان را در آزمایشات در معرض اشعه قرار می‌دادند و موضوع آزمایشات می‌شدند. سرانجام الیزابت اسکیم در نتیجه سرطان درگذشت.



بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

تنهایی "پاراچنار" سند شرمندگی ماست

سهیل کریمی ، کارگردان مستند «زخم پیوار» که به تازگی از سفر به منطقه شیعه نشین پاراچنار بازگشته است در گفتگویی تفصیلی با مشرق به شرح شرایط جانخراش شیعیان پاراچنار و جنگ نابرابر آنان با طالبان پرداخت.

به گزارش مشرق ، سهیل کریمی مستند ساز متعهد کشورمان ، در گفتگویی تفصیلی با مشرق به نقل ناگفته هایی از سفر اخیر خود به منطقه تحت محاصره شیعیان در پاکستان موسوم به پاراچنار پرداخت.
کریمی ضمن بیان نحوه گذشتن خود از حلقه محاصره پاراچنار و رسیدن به این شهر شیعه نشین ، با تشریح حقایقی درباره این منطقه گفت: در ایالت «سرحد » پاکستان نوعی تقسیم بندی سیاسی وجود دارد که به آن «ایجنسی» گفته می شود و این ایالت چندین ایجنسی دارد. شهر « پاراچنار » در حقیقت مرکز یکی از ایجنسی های ایالت «سرحد » به نام « کوروم ایجنسی» می باشد. این ایجنسی در مرز با افغانستان است و در حدود یک میلیون نفر جمعیت دارد که 60 درصد آن را شیعیان تشکیل می دهند که در پاراچنار و اطراف آن متمرکز هستند. پاراچنار از سال 2007 در محاصره طالبان و هم پیمانان بومی آن قرار دارد و مردم آن در فشار و تنگنای عجیبی قرار دارند.

سهیل کریمی که برای ساخت مستندی با نام «زخم پامیر» به پاراچنار سفر کرده بود ، درباره مصائب شیعیان این منطقه گفت:
تصور شرایطی که این مردم در آن زندگی می کنند برای ما ایرانی ها و حتی دیگر مسلمانان جهان بسیار دشوار و حتی به زعم بنده غیر ممکن است. مثلا شما می توانید فکرش را بکنید که وقتی صبح برای رفتن به دنبال رزق و روزی زن و بچه تان از خانه بیرون می روید ، جلوی در خانه تان پایتان روی مین برود؟ این اتفاق طی سه سال گذشته در شهر پاراچنار بسیار طبیعی است.
طالبان جلوی در خانه مردم مین می گذارد و تا به حال با همین روش کلی هم تلفات ایجاد کرده. انشاءالله در مستند « زخم پیوار » خواهید دید که در پاراچنار ، در وسط زندگی مردم ، منطقه ای وجود دارد که زیر آتش تک تیراندازان طالبان است و مردم برای عبور از آن جا باید دولا شوند و با سرعت بدوند و تا به حال هفت نفر هم در آن جا به تیر تک تیراندازان شهید شده اند. من هنگام عبور از این دالان مرگ به یاد وقایع جنگ های داخلی لبنان و محاصره سارایوو افتادم که تک تیراندازان دشمن مردم را در وسط شهر شکار می کردند.

کارگردان مستند زخم پیوار افزود:طالبان در سه سال گذشته ده روستای تابعه پاراچنار را با خاک یکسان کرده و اهالی آن را شهید و آواره کرده اند. این مردم مظلوم در این سه سال 1300 شهید و پنج هزار مجروح داده اند. در پاراچنار هر کجا که سر بچرخانی جانبازان جنگی را می بینی که اغلب یا روی مین رفته اند یا در گلوله باران شهر توسط طالبان مجروح شده اند. علاوه بر این ها بیش از 1500 زن و بچه به علت شرایط محاصره و عدم امکان انتقال به بیمارستان و نرسیدن خدمات حیاتی اولیه جان خودشان را از دست داده اند.

سهیل کریمی با اشاره به بایکوت خبری وقایع پاراچنار در رسانه های منطقه و حتی ایران ادامه داد:دولت پاکستان که کمترین سرویسی به این مردم نمی دهد و آشکارا نیز با جریان محاصره هماهنگی دارد. هیچ کس در پاراچنار باور نمی کرد که ما از ایران آمده و زنده به آن جا رسیده باشیم.همه می گفتند سالم گذشتن شما از حلقه محاصره یک معجزه بوده. حقیقتا هم همینطور بود.
ما با یک فروند هواپیمای دو موتوره خصوصی و به طور معجزه آسایی وارد حلقه محاصره شدیم. وقتی داخل هواپیما عطسه می کردیم واقعا وضعیتی پیش می آمد که فکر می کردیم الان است که هواپیما سقوط کند. حالا ببینید مردمی که راه زمینی شان کاملا مسدود است و راه هوایی شان هم این مدلی ست چه می کشند. این بندگان خدا هم با طالبان می جنگند ، هم از شر ارتش پاکستان در امان نیستند. هلی کوپتر های ارتش پاکستان هر وقت که متوجه خطوط دفاعی رزمندگان پاراچنار شده ، با آتشباران آنان ، حسابی از خجالتشان درآمده آمده است.

وی افزود:سرویس امنیتی پاکستان از اصلی ترین عوامل تشدید محاصره است و تا می تواند اجازه تحرکات دفاعی مردم پاراچنار را می گیرد. اسمش این است که این ها مردم پاکستان هستند اما دولت از دادن برق درست و حسابی هم به این ها عاجز است ، امنیت و خدمات اجتماعی که هیچ. تازه این مظلومان بی پناه باید مواظب باشند که به دست ارتش شهید نشوند. اسلحه و مهمات درست و حسابی هم که ندارند. هرچه در دستشان است در جنگ با طالبان غنیمت گرفته اند. می بینید که چه شرایط عجیبی در آن جا حاکم است! گرچه در پاکستان اساسا شیر تو شیر منحصربفردی وجود دارد اما آن چه در پاراچنار می گذرد واقعا مو را بر تن انسان راست می کند.

کریمی اظهار داشت:ما در پاراچنار مسئولیت حفظ جانمان با خودمان بود.البته در حقیقت آن جا جان هر کس پای خودش است اما میزبانان ما با تمام توان از ما حفاظت می کردند ، با این وجود شرایط به گونه ای بود که ما را هم به سلاح انفرادی مسلح کردند و هر کدام از ما در تمام مدت با یک قبضه کلاشینکوف تردد می کردیم تا اگر اتفاقی افتاد و بر و بچه های پاراچناری از میان رفتند ، بتوانیم تا یک حدی از خودمان دفاع کنیم.

مستند ساز و مسئول کانون مستند سازان جهادی در بخش دیگری از این گفتگوی تفصیلی گفت:جمهوری اسلامی بخواهد یا نخواهد در برابر سرنوشت تمام مسلمانان جهان مسئول است ، خاصه این مردم مظلوم که بیخ گوش خودمان هستند و عاشقانه ایران را دوست دارند. آقایان مسئول و متولیان امور چه جوابی در پیشگاه خدا دارند برای تنها رها کردن این بی پناهان که چشم امیدشان تنها و تنها به ما است؟ ما حتی اخبار کشت و کشتارهای پاراچنار را درست منعکس نمی کنیم و برای این کارها دلایلی هم اقامه می کنیم که از اساس دروغ است.

کریمی افزود: هر جا می روی و می گویی چنین جایی هم وجود دارد می گویند جنگ قبیله ای است ، اختلاف آب و زمین است و ... به هیچ وجه این طور نیست. این مردم دارند چوب دلبستگی شان به انقلاب اسلامی و نظام اسلامی را می خورند.

گوشه گوشه شهر پاراچنار پر است از تصاویر امام . اسم « رهبر معظم » که می آید این مردم چنان منقلب می شوند که قابل وصف نیست. در مراسمات مذهبی و مجالسشان برای آقا و نظام جمهوری اسلامی دعا می کنند و برای شهید مطهری و شهید بهشتی فاتحه می فرستند ، این ها در حالی است که اساسا امکان هیچ ارتباطی با ایران ندارند.
به گفته کریمی بیش از بیست سال پای هیچ ایرانی مسئول و غیر مسئولی به پاراچنار نرسیده . آخرین هیات ایرانی که به پاراچنار رفته ، شهید آوینی و همراهانش هستند که سال 68 به آن جا رفتند و هنوز هم بعضی از مسن تر هاثی پاراچنار از آن ها به خوبی و نیکی یاد می کنند. تنهایی پاراچنار سند شرمندگی ما است.

یک تست جالب درمورد میزان شجاعت  

 

 

 

 

این یک تست خودشناسی است که شما می توانید با پاسخ دادن به سوالات خود را محک زده وبدانید که چقدر جسارت دارید؟

جسارت به معنای پر رویی و گستاخی نیست وحتی به معنی اعتماد به نفس بالا هم نیست! بلکه جسارت به معنی بهترین عملکرد در وضعیت بحرانی است واین رفتار باید به نحوی باشد که انسان متضرر نشود

در اینجا پنج سوال وجود دارد که هر کدام دارای پنج گزینه است وشما دوستان خوبم باید هر یک از سوالات رابر حسب عملکرد خودتان پاسخ دهید وبرای هر سوال یک گزینه را انتخاب نمایید:

۱- تصور کنید که در صف ایستگاه اتوبوس هستید ،زمانی که اتوبوس می رسد شخصی بدون نوبت ،خودش را جلوی شما جا می دهد ومی خواهد وارد اتوبوس شود در این جور مواقع شما معمولاً کدام یک از این اقدامات را انجام می دهید(فقط یک مورد)

A- با او برخورد جدی می کنم ومعمولا بسیار عصبانی وناراحت می شوم.

B- به اونگاه تذکر دهنده ای می کنم وحداکثر سری به حالت تاسف برای کار زشت او تکان می دهم ولی در هر صورت اجازه می دهم سوار شود.

C- از پشت سر به شانه او می زم وبا ارامش به او میگویم : ببخشید آخر صف این جا نیست!

D- در این جور مواقع احتمال دارد با عصبانیت وتندی با او درگیر شوم در هر صورت به هیچ وجه نمی گذرم که جلوتر از من سوار شود.

E- معمولا در این جور موارد به این افراد بی فرهنگ جیزی نمی گویم چون مطمئنم این افراد درست بشو نیستند.

۲- در مواقعی که نمی خواهید با کسی درگیری ومشاجره داشته باشید وبه اصطلاح کوتاه می آیید چه احساسی دارید؟

A- نمی خواهم به خاطر مساله کوچکی درگیر شوم ووقت خود را تلف کنم.

B- می ترسم به خاطر یک مساله کوچک مورد ضرب وشتم قرار گرفته وآسیب جدی ببینم .

C- درگیری را کار درستی نمی دانم ولی اگر مجبور شوم این کار را می کنم .

D- هرگز کوتاه نمی آیم ، به هر قیمتی که برایم تمام شود.

E- در مواقع درگیری احساس خوبی ندارم برای همین درگیر نمی شوم .

۳- تصور کنید که برای دیدن فیلم مورد علاقه تان به سینما رفته اید ودر حین دیدن فیلم متوجه عده ای می شود که در پشت سر شما شروع به صحبت کرده اند به طوری که شما متوجه بعضی از قسمت های فیلم نشده اید در این جور مواقع چه می کنید؟

A- ترجیح می دهم سکوت کنم وچیزی به آنها نگویم در حالی که از درون عصبانی وناراحت می شوم .

B- حتماً به مسئول سالن اطلاع می دهم تا به آنها تذکر دهد.

C- برمیگردم وبا لحنی آرام ومودبانه به آنها می گویم :ببخشید سر وصدای شما نمی گذارد که من متوجه فیلم بشوم .

D- معمولا در این جور موارد نمی توانم جلوی خودم را بگیرم بنابراین به احتمال زیاد با آن ها به شدت برخورد کرده ودرگیر می شوم .

E- در حالی که چند بار برمیگردم فقط به آن ها نگاه اعتراضی آمیزی می کنم ودر نهایت احتمال دارد با عصبانیت سالن سینما را ترک کنم .

۴- شاید برای شما پیش آمده که از فروشگاهی در محله تان کنسروی را خریده باشید ووقتی که به منزل رفتید متوجه شده اید که از تاریخ مصرف آن مدتی گذشته است در این طور مواقع چه اقدامی انجام می دهید ؟

A- قوطی کنسرو را دور انداخته واز فروشگاه دیگری خرید می کنم وشاید چندان عصبانی نشوم.

B- قوطی را بر میدارم وبه نزد فروشنده می روم وبا عصبانیت با او برخورد می کنم وبدون اینکه پول آن را پس بگیرم با ناراحتی برمیگردم وشاید دیگر هرگز از آن فروشگاه خرید نکنم .

c- آن را نزد فروشنده برده وبه آرامی به او میگویم نباید این جور مواد غذایی را بفروشید پس لطفا این را پس بگیرید وپولم را میگیرم وشاید باز هم از آن فروشگاه خرید کنم .

D- شکایتی تنظیم کرده وهمراه با کنسرو به مراجع ذیصلاح رجوع می کنم تا با آن فروشنده برخورد جدی صورت گیرد.

E- در این جور مواقع بسیار ناراحت وعصبانی می شوم وشاید حتی پیش فروشنده نروم ولی در هر صورت هرگز از او خرید نخواهم کرد.

۵- اگر روزی سوار اتوبوس شوید وشخصی از شما بلیت بگیرد وآن را به راننده بدهد بدون اینکه پول آن را بپردازد معمولا در این جور مواقع چه برخوردی می کنید؟

A- من فکر می کنم که یک بلیت ارزش چندانی ندارد.

B- به او می گویم :عذر می خوام پول بلیت مرا بدهید واگر نپرداخت اهمیت نمی دهم .

C- نگاه آرامی به او می اندازم تا خجالت بکشد چون آنقدر پر رونیستم تا پول یک بلیت را بخواهم .

D- با جرات به او می گویم پول بلیت را بدهید واگر نداد او را مجبور می کنم که بلیت مرا پس بدهد .

E- معمولا موارد بزرگ تر وباارزش تری را به دلیل خجالت کشیدن از دست داده ام چه برسد به یک بلیط کم ارزش!

بعد از این که گزینه های خود را انتخاب کردید برای هر یک از گزینه های مشخص شده مانند این الگو یک امتیاز درنظر بگیرید :

A=1,B=2,C=3,D=4,E=5

الف: اگر امتیاز به دست آمده شما بین ۵ تا ۱۳ باشد باید بدانید که دارای جسارت اجتماعی ضعیف تا متوسط هستید قطعا هر قدر که به عدد ۱۳ نزدیک تر باشید وضعیت بهتری خواهید داشت واین در حالی است که احتمالا در اکثر مواقع از حقوق خود می گذرید ویا این که نمی توانید حرف دلتان را بزنید وبر خلاف انتظار خود عمل می کنید.

ب: اگر امتیاز به دست آمده شما یکی از اعداد ۱۴ تا۱۵ باشد باید بدانید که شما دارای بهترین حد مطلوب از یک جسارت اجتماعی هستید در صورتی که کسی نمی تواند حق شما را بخودر واگر هم چیزی را ببخشید این کار را آگاهانه وبرحسب شناخت انجام داده اید.

ج: اگر امتیاز به دست آمده بیشتر از عدد ۱۵ باشد باید بدانید که شما دارای جسارت اجتماعی لازم ومفیدی هستید ولی احتمالاً تا حدی آن را با عصبانیت وپرخاشگری مخلوط می کنید وگاهی متوجه می شوید که به خاطر مسایل جزیی در گیر وعصبانی شده اید.

امیدوارم همه شما دوستان خوبم از یک جسارت اجتماعی مطلوبی برخوردارباشید تا هیچگاه حقتان پایمال نشود

 

داستان زیبای قلب یک کرگدن

 

کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت…

دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می کرد، او را دید و از او پرسید که چرا تنهاست ؟!

کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند.

دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟

کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و به تو کمک بکند.

کرگدن گفت: ولی من که کمک نمی خواهم.


دم جنبانک گفت: اما باید یک چیزی باشد، مثلاً لابد پشت تو می خارد، لای چین های پوستت پر از حشره های ریز است. یکی باید پشت تو را بخاراند، یکی باید حشره های پوستت را بردارد.

کرگدن گفت: اما من نمی توانم با کسی دوست بشوم. پوست من خیلی کلفت و صورتم زشت است. همه به من می گویند پوست کلفت.

دم جنبانک گفت: اما دوست عزیز، دوست داشتن به قلب مربوط می شود نه به پوست.

کرگدن گفت: قلب؟ قلب دیگر چیست؟ من فقط پوست دارم و شاخ.

دم جنبانک گفت: این که امکان ندارد، همه قلب دارند.

کرگدن گفت: کو؟ کجاست؟ من که قلب خودم را نمی بینم!

دم جنبانک گفت: خب، چون از قلبت استفاده نمی کنی، آن را نمی بینی؛ ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری.

کرگدن گفت: نه، من قلب نازک ندارم، من حتماً یک قلب کلفت دارم !

دم جنبانک گفت: نه، تو یک قلب نازک داری. چون به جای این که دم جنبانک را بترسانی، به جای این که لگدش کنی، به جای این که دهن گنده ات را باز کنی و آن را بخوری، داری با او حرف می زنی…

کرگدن گفت: خب، این یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: وقتی که یک کرگدن پوست کلفت، یک قلب نازک دارد یعنی چی؟! یعنی این که می تواند دوست داشته باشد، می تواند عاشق بشود.

کرگدن گفت: اینها که می گویی یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: یعنی … بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم، بگذار…

کرگدن چیزی نگفت. یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت. فکر کرد بهتر است همان اولین جمله اش را بگوید. اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را می خاراند.

داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را با نوک ظریفش برمی داشت. کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید… اما نمی دانست دقیقاً از چی خوشش می آید ؟!

کرگدن گفت: اسم این دوست داشتن است؟ اسم این که من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری؟

دم جنبانک گفت: نه اسم این نیاز است، من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه نیازت برطرف می شود احساس خوبی داری، یعنی احساس رضایت می کنی. اما دوست داشتن از این مهمتر است.

کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید اما فکر کرد لابد درست می گوید.

روزها گذشت، روزها، هفته ها و ماه ها، و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست، هر روز پشتش را می خاراند و هر روز حشره های کوچک را از لای پوست کلفتش بر می‌داشت و می خورد، و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.

یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو این موضوع که کرگدنی از این که دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های پوستش را می خورد احساس خوبی دارد، برای یک کرگدن کافی است؟

دم جنبانک گفت: نه، کافی نیست.

کرگدن گفت : بله، کافی نیست. چون من حس می کنم چیزهای دیگری هم هست که من احساس خوبی نسبت به آنها داشته باشم. راستش من می خواهم تو را تماشا کنم.

دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد، چرخی زد و آواز خواند، جلوی چشم های کرگدن. کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد… اما سیر نشد.

کرگدن می خواست همین طور تماشا کند. کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگ ترین صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک قشنگ ترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین. وقتی که کرگدن به اینجا رسید، احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد.

کرگدن ترسید و گفت: دم جنبانک، دم جنبانک عزیزم، من قلبم را دیدم، همان قلب نازکم را که می گفتی. اما قلبم از چشمم افتاد، حالا چکار کنم؟

دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید. آمد و روی سر او نشست و گفت : غصه نخور دوست عزیز، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری.

کرگدن گفت: اینکه کرگدنی دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و وقتی تماشایش می کند، قلبش از چشمش می افتد یعنی چی؟!!

دم جنبانک چرخی زد و گفت: یعنی این که کرگدن ها هم عاشق می شوند.

کرگدن گفت: عاشق یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکد. کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند، باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد …

کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشم هایش بریزد، یک روز حتماً قلبش تمام می شود. آن وقت لبخندی زد و با خودش گفت:

من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عیبی دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد …!

 

ژیان تولدت مبارک

امروز ژیان ۶۰ ساله می شود، بله دوستان امروز این شیر پیر ۶۰ سالگرد خودش رو برگذار میکنه

 تا بگوید من همچنان هستم و دود از کنده بلد میشود.

خیلی وقت هست خودروهایی که اسم پر ابوهت ژیان رو یدک میکشند از سطح شهر های ما جمع شدن

و جاشون رو به مثل هایی هم چون”” ازژیان ماشین نمیشه از باجناق فامیل”” دادن،

اما کسی نیست روزگاری رو به یاد یاره که همین ژیان بهترین خودروی ایران هم بود حداقل در رنج قیمت خودش.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

مراسم افتتاحیه بازی های آسیایی 2010

مراسم افتتاحیه شانزدهمی دوره بازیهای آسیایی شامگاه امروز با حضور ورزشکاران و نمایندگان 45 کشور آسیایی به میزبانی گوانگجو در شرایطی برگزار شد که مسئولان برگزاری این مراسم در ابتکاری نو نمادهایی از کشورهای شرکت کننده را در قایق های ویژه ای تعبیه کرده بودند.

به گزارش خبرنگار اعزامی مهر به گوانگجو، شانزدهمین دوره بازیهای آسیایی امشب رسما آغاز شد. دریاچه‌ای به  نام "pearl" که در جزیره "های زین شا" قرار دارد، کانون نور و زیبایی بود، محل آغاز رسمی بزرگترین رویداد ورزشی آسیا. برای اولین بار در تاریخ بازیهای آسیایی و المپیک، مراسم افتتاحیه بازی‌ها در فضایی غیر از مجموعه ورزشی و سالن مسابقات برگزار شد.

مراسمی در دل رودخانه
ستاد برگزاری بازی‌ها برای این مراسم منطقه‌ای ویژه را در دل رودخانه اصلی شهر، جزیره کوچک "های زین شا" و در کنار برج معروف تلویزیوینی گوانگجو در نظر گرفته بود.

حضور 25 هزار تماشاگر
در گوشه ای از این محل جایگاه تماشاگران در سه طبقه ساخته شده بود که حدود ۲۵ هزار نفر گنجایش داشت، سکوهای تماشاگران از حدود دو ساعت مانده به آغاز مراسم افتتاحیه مملو از تماشاگر بود.

www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ايران ويج ‌

اجرای سه مجری معروف چین
به گزارش خبرنگار اعزامی مهر به گوانگجو چین، مسئولان ستاد برگزاری بازی‌های آسیایی در ساعاتی که تا آغاز بازیها باقی مانده بود با کمک سه مجری معروف شبکه تلویزیونی گوانگجو در حال آموزش تماشاگران برای همراهی در برپایی باشکوه این رویداد بزرگ بودند.

بلیت افتتاحیه یک میلیون تومان!
براساس اعلام کمیته ملی المپیک کشورمان بلیت ویژه مراسم افتتاحیه که از سوی ستاد برگزاری به قیمتی معادل 50 هزار تومان به فروش رسیده در آستانه برپایی این مراسم در بازار سیاه حدود یک ملییون تومان خرید و فروش می شد.

غروب آفتاب و آغاز نورافشانی
از زمانی که آفتاب در شهر گوانگجو غروب کرد، عوامل برگزاری مراسم افتتاحیه با نورافشانی دریاچه "pearl" این محیط را روشن کردند. در محل برگزاری مراسم افتتاحیه اسکوربوردی تعبیه شده بود که ضمن به تصویر کشیدن گوشه‌هایی از این مراسم، روند آماده سازی شهر گوانگجو برای میزبانی شانزدهمین دوره بازیهای آسیایی را نیز به تصویر می کشید.

یادی از میزبانی تهران
در فاصله یک ساعت مانده به آغاز مراسم افتتاحیه عروسکهای سمبل 15 دوره قبلی بازیهای آسیایی از جمله گربه که نماد بازیهای آسیایی 1974 تهران بود در سکوی مقابل تماشاگران به هنرنمایی و اجرای برنامه پرداختند.

کشتی هایی با نماد کشورهای آسیایی
کشتی‌هایی که نمادهایی از کشورهای مختلف آسیا همچون تاج محل هند، برج العرب امارات، برج‌های دوقلوی مالزی و … را حمل می کنند از حدود دو ساعت پیش و از ابتدای رودخانه در قسمت غربی شهر گوانگجو به حرکت در آمدند و راس ساعت برپایی مراسم به محل افتتاحیه رسیدند.

لطفا برای دیدن توضیحات بیشتر وهمچنین عکسها که خیلی جذاب وباشکوه میباشند به ادامه مطلب برویید

ادامه نوشته

41 نفری که اینترنت را دگرگون کردند

اینترنت این روزها نقش بسیار پر رنگ تری از آنچه که در چند سال پیش داشت پیدا کرده است. به نحوی که ما ایرانیان هم در کشور خود به خوبی می توانیم این تغییرات را لمس کنیم. این روزها به مدد دست آورد های بزرگان این حوزه در گذشته و حال شاهد شکوفایی هر چه بیشتر شبکه جهانی هستیم و بسیار به جا خواهد بود تا افرادی را که نقشی به سزا در شکل گیری این شبکه جهانی داشتند بشناسیم. در مقاله پیش روی شما دوستان ارجمندم در گروه پرشیـن استار که برگردانی است آزاد از یک مقاله که اخیرا منتشر شده، 41 تن از بزرگان تاریخ اینترنت که در رسیدن آن به جایگاه فعلی نقش تعیین کننده داشتند معرفی شده اند.
لازم به ذکر است که من معمولا علاقه ای به برگرداندن مقالات دیگران ندارم، اما این مقاله برای من متفاوت بود و من تصمیم گرفتم تا به پاس قدردانی از این بزرگان و معرفی هر چه بهتر آنها اقدام به باز نشر و برگردان کنم. تنها کافیست تا دنیایی بدون اینترنت و سرویس های اون رو تجسم کنید تا به ارزش کار این بزرگان پی ببرید.
 

وینتون سرف و باب کان (Vint Cerf and Bob Kahn)

وینتون سرف به همراه باب کان کسانی بودند که پروتکل TCP/IP را پایه گذاری کردند. پروتکلی که به موجب آن بین کامپیوتر های یک شبکه امکان ارتباط و انتقال پیام برقرار شد و اینترنت بر پایه آن بنا شده است. وینتون سرف در یک اظهار نظر جالب توجه بیان کرده که اینترنت آینه ای تمام نما از اجتماع افراد است و ارسال هرزنامه نیز یکی از آثار جانبی رایگان بودن سرویس ایمیل است.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

وینتون سرف در سمت راست و باب کان در سمت چپ
لطفا بقیه مطلب و  عکسها را در ادامه مطلب ببینید

ادامه نوشته

شغل سابق مردان سرشناس دنیا!

فرخی سیستانی........................شاعر مشهور ایران.........................کارگر کشاورز
عصرایران: دانستن اینکه پیشینه برخی افراد سرشناس دنیا چه بوده است بسیار جالب است.

میرزا تقی خان امیر کبیر.............صدر اعظم ناصرالدین شاه ............... منشی

آدولف هیتلر...........................دیکتاتور آلمان.................................نقاش پوستر

آلبرت انیشتن.........................فیزیکدان.......................................منشی اداره ثبت

او هنری...............................نویسنده........................................گاوچران

جرالدفورد .............................رئیس جمهور آمریکا..........................مانکن لباس مردانه

جوزپه گاریبالدی......................انقلابی ایتالیایی..............................ملوان

جیمی کارتر...........................رئیس جمهور آمریکا..........................بادام کار

رونالد ریگان...........................رئیس جمهور آمریکا...........................هنرپیشه سینما

شون کانری..........................هنرپیشه سینما...............................بنا و راننده کامیون

کلارک گیبل..........................هنرپیشه سینما...............................چوب بر

ویلیام فالکنر..........................نویسنده........................................نقاش ساختمان

گاندی..................................رهبر فقید هند................................وکیل دادگستری

جرج واشنگتن........................اولین رئیس جمهور آمریکا....................کشاورز
.
نادرشاه افشار.......................موسس سلسله افشاریه...................پوستین دوز

یعقوب لیث............................سرسلسله صفاریان..........................رویگر

امیر اسماعیل سامانی.............سرسلسله امرای سامانی.................ساربان

آلپتکین.................................سرسلسله غزنویان...........................غلام زر خرید

فرخی سیستانی....................شاعر مشهور ایران...........................کارگر کشاورز

پاندیت نهرو............................نخست وزیر هند..............................وکیل دادگستری

موسولینی.............................دیکتاتور ایتالیا.................................روزنامه نویس

ساموئل مورس.......................مخترع آمریکایی...............................نقاش

جک لندن..............................نویسنده آمریکایی............................کارگر کشتی

آلبر کامو...............................نویسنده فرانسوی............................معلم

ریچارد نیکسون.......................رئیس جمهور آمریکا..........................وکیل دادگستری

آبراهام لینکلن........................رئیس جمهور آمریکا..........................هیزم شکن

گی دو موپاسان.....................نویسنده آلمانی..............................کارمند دریا داری

چارلز دیکنز...........................نویسنده انگلیسی............................منشی

آناتول فرانس.........................نویسنده فرانسوی............................کتابفروش

مولیر...................................نویسنده بزرگ فرانسوی.....................هنرپیشه

هربرت جرج ولز ......................نویسنده بزرگ انگلیسی....................شاگرد بزاز

ارنست همینگوی....................نویسنده بزرگ آمریکایی.....................خبرنگار

ویلیام شکسپیر......................نویسنده بزرگ انگلیسی.....................هنرپیشه سیار

فیدل کاسترو.........................رئیس جمهور کوبا.....,......................دانشجوی حقوق

کاردینال ریشیلو.....................صدر اعظم معروف فرانسه...................کشیش

ناپلئون بناپارت........................امپراطور فرانسه...............................افسر توپخانه

کریم خان زند.........................موسس سلسله زندیه.....................تیر انداز سپاه نادر شاه

ژاندارک................................شخصیت نیمه مذهبی و قهرمان فرانسوی..................چوپان

هانری فورد...........................کارخانه دار آمریکایی.........................ساعت ساز

توماس ادیسون......................مخترع بزرگ آمریکایی.........................تلگرافچی

آلفرد نوبل............................ بنیانگذار جایزه نوبل........................... کارگر کارخانه

والت دیزنی..........................مخترع سینمای انیمشن.......................پادوی مغازه

میکلانژ..............................نقاش مجسمه ساز ایتالیایی...................سنگ تراش

نمره اعصاب شما چند است؟

آیا شما از آن آدم‌هایی هستید که زیر فشارهای زندگی، به هم می‌ریزند و تسلیم می‌شوند یا این‌که با صبر و اعتماد به نفس، در برابر مشکلات زندگی مقاومت می‌کنید و می‌ایستید. این تست را بزنید.

فرض کنید کارفرمایتان از شما می‌خواهد به دفتر او بروید و هنگامی که شما را در دفترش می‌بیند، با لحن تندی با شما برخورد می‌کند. شما در این حالت، کدامیک از کارهای زیر را انجام می‌دهید؟

۱) احساس شکست و تحقیر می‌کنید و هنگامی که به محل کارتان برمی‌گردید، ماجرا را برای بقیه همکاران‌تان هم تعریف می‌کنید. (۲ نمره)

۲) به محل کارتان برمی‌گردید و سعی می‌کنید همه چیز را فراموش کنید. (۵ نمره)

۳) موضوع را با یکی از صمیمی‌ترین دوستان‌تان در میان می‌گذارید و سعی می‌کنید با کمک او راه حلی برای مشکل‌تان پیدا کنید. (۷ نمره)

فرض کنید که یک هفته است وارد محل کار جدیدی شده‌اید اما هر چه تلاش می‌کنید، نمی‌توانید با هیچ‌کدام از همکاران جدیدتان دوست شوید. چه کار می‌کنید؟

۱) حوصله‌تان از این کار جدید سر می‌رود. دیر سر کار می‌روید و زود برمی‌گردید. (۲ نمره)

۲) کارتان را به درستی انجام می‌دهید اما هم‌زمان به دنبال کار مناسب‌تری هم می‌گردید. (۵ نمره)

۳) سعی می‌کنید بفهمید که مشکل از شماست یا همکاران‌تان. سعی می‌کنید علت این نوع رابطه را کشف کنید و راه حلی برایش پیدا کنید. (۷ نمره)

فرض کنید چند ساعت روی یک پروژه وقت گذاشته‌اید اما کامپیوترتان دچار مشکلی می‌شود و تمام اطلاعاتی که روی سیستم ذخیره کرده بودید، ‌از دست می‌رود. آن‌وقت شما …

۱) دل‌تان می‌خواهد با مشت به صفحه مونیتور بکوبید و آن را خرد کنید. (۲ نمره)

۲) با عصبانیت از محل کارتان بیرون می‌آیید و از صحنه دور می‌شوید. (۵ نمره)

۳) ناراحت می‌شوید اما به این فکر می‌کنید که از چه راهی می‌شود دوباره این اطلاعات را به دست آورد و ذخیره کرد. (۷ نمره)

فرض کنید که یک هفته برای پروژه‌تان زحمت کشیده‌اید و فقط چند ساعت دیگر تا موعد تحویل پروژه، وقت دارید اما هنوز قسمت‌هایی از کارتان مانده است که باید کامل شود. چه کار می‌کنید؟

۱) می‌خواهید کارتان را تمام کنید ولی آن‌قدر هیجان‌زده و عصبی هستید که نمی‌توانید روی کارتان تمرکز کنید. (۲ نمره)

۲) با خودتان می‌گویید: شاید بد نباشد اگر کمی هم استراحت کنم. (۵ نمره)

۳) با خودتان می‌گویید: «من که تا اینجا آمده‌ام، این چند ساعت را هم کار می‌کنم» و بعدش هم تصمیم می‌گیرید کارتان را به اتمام برسانید. (۷ نمره)

فرض کنید کارفرمایتان شما را از سر کارتان اخراج می‌کند. چه کار می‌کنید؟

۱) آنقدر نگران و پریشان می‌شوید که شب خواب‌تان نمی‌برد. (۲ نمره)

۲) تصمیم می‌گیرید که چند روزی از کار به دور باشید (مثلا بروید مسافرت) و بعدش برگردید و به یک شغل جدید فکر کنید. (۵ نمره)

۳) نیازمندی‌های روزنامه را باز می‌کنید و به دنبال کار می‌گردید و از طریق دوستان و آشنایان‌تان هم جویای کار می‌شوید. (۷ نمره)

فرض کنید در ارتباط با صمیمی‌ترین دوست‌تان دچار شک و تردید شده‌اید. چه کار می‌کنید؟

۱) مدام به این فکر می‌کنید که دوست‌تان قصد دارد شما را فریب بدهد و به‌ شما خیانت کند. (۲ نمره)

۲) ارتباطتان را با او قطع می‌کنید. (۵ نمره)

۳) تصمیم می‌گیرید با او حرف بزنید و بفهمید که مشکل کجاست. (۷ نمره)

فرض کنید رابطه‌تان با صمیمی‌ترین دوست‌تان به هم خورده است. آن‌وقت شما…

۱) خودتان را به بی‌خیالی می‌زنید و می‌گویید تقصیر خودش بود! (۲ نمره)

۲) سعی می‌کنید با دوست دیگری، یک ارتباط صمیمانه برقرار کنید. (۵ نمره)

۳) سعی می‌کنید بفهمید مشکل‌تان کجای کار بوده و اگر رفع‌شدنی است، مشکل را رفع کنید؛ وگرنه، در ارتباط‌های بعدی، بیشتر دقت کنید. (۷ نمره)

شب است و شما دارید در بزرگراه رانندگی می‌کنید که ناگهان اتومبیل‌تان دچار مشکل می‌شود و در تاریکی تنها می‌مانید. آن‌وقت شما…

۱) وحشت می‌کنید که مبادا به شما حمله کنند یا ماشین‌تان را بدزدند. (۲ نمره)

۲) ماشین را قفل می‌کنید و برای کمک گرفتن به نزدیک‌ترین محل می‌روید. (۵ نمره)

۳) سعی می‌کنید از ماشین‌های دیگر کمک بگیرید. (۷نمره)

دارید درست رانندگی می‌کنید اما ماشین پشت سرتان دستش را گذاشته است روی بوق و می‌خواهد از شما سبقت بگیرد. چه کار می‌کنید؟

۱) می‌گذارید رد شود ولی به او ناسزا می‌گویید. (۲ نمره)

۲) اهمیت نمی‌دهید چون هنوز فاصله‌اش با شما زیاد است. (۵ نمره)

۳) کنار می‌کشید تا از شما سبقت بگیرد و رد شود. (۷ نمره)

پلیس دارد به اشتباه شما را جریمه می‌کند در حالی که شما اطمینان دارید هیچ خلافی مرتکب نشده‌اید. چه کار می‌کنید؟

۱) با پلیس جر و بحث می‌کنید و به او می‌گویید به هیچ عنوان این جریمه را قبول نخواهید کرد. (۲ نمره)

۲) می‌دانید که بحث کردن با او هیچ فایده‌ای ندارد و به همین خاطر جریمه را سریع قبول می‌کنید. (۵ نمره)

۳) سعی‌تان را می‌کنید که در کمال آرامش او را متقاعد کنید اما وقتی می‌بینید که او به هیچ وجه، قبول نمی‌کند جریمه را قبول می‌کنید. (۷ نمره)

تفسیر آزمون
به کسانی که در این آزمون، بیشتر از ۶۵ امتیاز آورده‌اند باید تبریک ‌گفت و آنهایی هم که امتیازشان بین ۳۰ تا ۶۵ شده است، باید بدانند که در مواجهه با استرس‌های زندگی‌شان کمی مشکل دارند و بهتر است درباره راه‌های مقابله با استرس بیشتر مطالعه و تمرین کنند.


شغل فوتبالیستهای ایرانی قبل از فوتبال !

خبرآنلاین نوشت:

بیژن نوباوه، نماینده مردم تهران در مجلس می گوید سید مهدی رحمتی از سپاهان یک میلیارد تومان پول گرفته است. گلر زردها به خشم می آید و می گوید: «من خیلی زحمت کشیدم که به اینجا رسیدم. زمانی که با ماشین در خط راه آهن-خانی آباد مسافرکشی می کردم این آقایان کجا بودند؟ هنوز به محله قدیمی امان می روم، همان جایی که مسافرکشی می کردم. کار کردن را عار نمی دانم.»

سرگذشت اغلب فوتبالیست های معروف چنین است. آنها که معمولا فوتبال را از زمین های خاکی جنوب شهر شروع کرده اند و بعدها، چنین روزهایی را رد کرده اند تا تبدیل به آدم های متمولی شوند. حرف های سید مهدی رحمتی بهانه ای شد تا تلنگری به گذشته برخی از فوتبالیست ها زده شود. کسانی که هنوز بازی می کند و یا از فوتبال خداحافظی کرده اند. در گذشته فوتبالیست ها اینقدر معروف نبودند تا چنین پول های هنگفتی را به جیب بزنند. برخی از آنها حتی در دوران اوج فوتبال خود که پیراهن تیم ملی را هم به تن می کردند، مجبور بودند بعد از تمرین به دل خیابان های شهر بزنند و مسافرکشی کنند، مانند کاظم سید علی خانی، غلامرضا فتح آبادی، پرویز مظلومی و عبدلعلی چنگیز. فتح آبادی در دوران اوج خود که در تیم ملی هم خوش می درخشید، مسافر کشی می کرد.

پرویز مظلومی سرمربی فعلی استقلال درباره آن روزها می گوید: «سال 62 و در بحبوحه جنگ تحمیلی اوضاع و احوال فوتبال چندان رو به راه نبود. در آن سال‌ها کاپیتان استقلال بودم اما عملا از فوتبال چیزی عایدم نمی‌شد و مجبور بودم برای امرار معاش چند ساعتی هم با تاکسی کار کنم. بازیکنان سرشناسی مثل عبدالعلی چنگیز و غلامرضا فتح‌آبادی که هم تیمی‌های من بودند، روی تاکسی کار می‌کردند.»

مظلومی در خط یوسف آباد ولی عصر کار می کرد و از هر مسافری پنج تومان کرایه می گرفت! برخلاف او و سه بازیکن دیگر کاظم سیدعلی خانی هنوز با تاکسی کار می کند و خرج خود و خانوده اش را با سختی به دست می آورد. روایت های جالب دیگری هم از شغل های برخی از بازیکنان در دوران بازیگری و یا پیش از آن وجود دارد که اشاره به آنها، نشان می دهد فوتبالیست ها آنقدر راحت که فکر می کنید، تبدیل به انسان های پولداری نشده اند.

رحمتی در ماشین می خوابید!

سید مهدی رحمتی می گوید پیش از اینکه فوتبال بازی کند در خط راه آهن-خانی آباد مسافرکشی می کرده است. او به دلیل پاره ای از مشکلات خانوادگی حتی بعضی شب ها مجبور بود در پیکان گوجه ای اش شب را صبح کند.

صادقی مسافرکشی می کرد

امیر حسین صادقی مدافع معروف استقلال هم مسافر کشی می کرد. اودر سال 79 و در دورانی که تیم در امید استقلال بازی می کرد، همزمان در یک آژانس واقع در بهار شیراز کار می کرد تا بتواند خرج خود را در بیاورد. ماشین او یک پیکان خسته بود!

عنایتی، کارگر ساده

رضا عنایتی از گفتن واقعیت ها ابایی ندارد. مهاجم این روزهای سپاهان که رکورد گلزنی در تاریخ لیگ را مال خود کرده، در سن 15 سالگی در مشهد دست فروشی می کرد. او بعدها به یکی از کارخانه های فرش بافی رفت و در آنجا کارگری کرد. او بعدها تبدیل به ستاره ابومسلم شد و با حضور در استقلال و امارات پول های زیادی به جیب زد.

ستاره وانت دار

عباس کارگر ستاره اسبق تیم ملی و پرسپولیس هنوز با وانت کار می کند. او که در فوتبال به هیچ نرسید مجبور است برای امرار معاش خود و خانواده اش با وانت بارکشی کند.

دایی دستفروشی کرده؟

علی دایی یک بار اعلام کرد در دوران دانشجویی دست فروشی می کرده و با کارگری به اینجا رسیده است. ولی دوستان نزدیک دایی که سال هاست با او ارتباط نزدیکی دارند می گوید، این businessman معروف هیچ گاه دست فروشی نکرده چون وضع مالی خانواده اش بد نبوده است.

شماره هست مسافرکش

علی کریمی شماره هشت تاریخی فوتبال ایران سال 71 در کرج مسافرکشی می کرد. او یک پیکان گوجه ای داشت. کریمی قبل و بعد از تمرین پرسپولیس با ماشین خود کار می کرد تا خرج خود را در بیاورد. نقل است زمانی که او به دفتر یکی از روزنامه های ورزشی رفت بود، برای آنکه نشان دهد واضع مالی بسیار بدی دارد تمام دارایی اش را رو کرد که یک اسکناس هزار تومانی بود.

جوراب فروشی که مشهور شد

حسن خان محمدی ستاره سابق پرسپولیس که سال ها پیراهن این تیم را به تن کرد پیش از آنکه آدم معروفی شود مجبور بود با دست فروشی خرج خود را در بیاورد. یکی از دوستان نزدیک او می گوید در ابتدای دهه 70 خان محمدی در شهرک عربو سعادت آباد بساط جوراب فروشی راه می انداخت و مشتریان را روی هوا می زد!

مربی کارت فروش

یکی از معروف ترین مربیان فوتبال ایران که در حال حاضر بنا به دلایلی نمی تواند کار کند، روزی مجبور شد برای کسب درآمد راهی خارج شود. او به ژاپن رفت تا کسب و کاری به راه بیاندازد اما در نهایت به دلیل فروش کارت تلفن تقلبی دیپورت شد تا به ایران بازگردد.

ستاره ای که تاکسی پدرش را فروخت

ستاره استقلال هیچگاه با تاکسی کار نکرد اما به دلیل آتش گرفتن دکان پدرش که تمام دارایی او بود، برایش یک تاکسی خرید تا با آن کار کند. این ستاره آبی ها که رقیب اصلی علی دایی در بیزینس است و ماهیانه میلیاردها به جیب می زند، بعدها مجبور شد این تاکسی را بفروشد چون پدرش به مسافران می گفت که این ستاره، پسرش است!

کیا، ماهر در پشم چینی!

مهدی مهدوی کیا هنوز پشم های گوسفندان را می چیند. او که پیش از تبدیل شدن به یک فوتبالیست معروف مجبور بود در مزرعه پدرش در روستای چشمه اراک کند، علاوه بر کارهای کشاورزی در دامداری هم فعالیت زیاد می کرد. دوستان نزدیک کیا می گویند او حتی زمانیکه در آلمان بازی می کرد، در زمان تعطیلات به مزرعه پدرش سر می زد تا در اموارات به او کار کند. می گویند مهدی در چیدن پشم های گوسفندان تبحر ویژه ای دارد!

گلر مسافر کش

وحید قلیچ گلر اسبق پرسپولیس در سال 72 یک پیکان داشت و در آژانس کار می کرد. گلر مطرح قرمزها بارها از این موضوع گفته است. او با پیکان خود خرج خانواده اش را می داد.

ستاره های شالیزار!

شیث رضایی و مهرداد اولادی که هر دو اصلیتی مازندرانی دارند پیش از آنکه فوتبال بازی کنند، مجبور بودند کشاورزی کنند. شیث در یکی از شهرهای ساری کشاوری می کرد و مهرداد اولادی در شالیزارهای قائمشهر. این دو الان در پرسپولیس و ملوان به آب و نانی رسیده اند و کمتر راه شان به ولایت شان می افتد!

کبوترداری!

بعضی از بازیکنان فوتبال هم از طریق جانوران مخارج خود را در می آورند. بعضی از این فوتبالیست ها که هنوز به شغل کبوتر داری مشغول هستند، با هر نقل و انتقالی پرنده های زبان بسته خود را به محل زندگی شان می برند. یکی از این فوتبالیست ها که در بوشهر بازی می کند از دوران بچگی به کار با کبوتران و جلد کردن آنها علاقه ویژه ای داشت. او مخارج خود را از طریق جوجه کشی در آورد. این بازیکن استاد برخی از ستاره های فوتبال ایران در امور کبوترداری هم هست. یکی از شاگردان او در پرسپولیس بازی می کند!